پيام
+
حس عمو در پس شط جان گرفت/دست به زانو چو يتيمان گرفت
شهرت عباس مرا دل نوشت/ساقي دريا غم ساحل نوشت
دست ابوالفضل و توان و اميد/خواب عطش را به اسارت کشيد
بر قد نازش همه جا رشک بود/نقطه ي پايان غمش مشک بود
تا نفس باغچه احساس داشت/حس علمداري عباس داشت
سيل بلا آمد و گلهاي باغ/شهره شدند از ستم درد و داغ
آب ز طغيان عطش خشک شد/در هوس نافه ي غم مشک شد
تا نفس باغچه احساس داشت/حس علمداري عباس داشت

غزل صداقت
91/9/5

قافيه باران
سيل بلا آمد و گلهاي باغ / شهره شدند از ستم درد و داغ/
آب ز طغيان عطش خشک شد / در هوس نافه ي غم مشک شد/
ساقي اين قافله را غم گرفت/ بر لب عطشان تو ماتم گرفت/
مشک که در دست أخا خوار شد/ هستي او پيش رخش تار شد..... 1385
قافيه باران
:(((((((((
کوثر...
نقطه پايان غمش،مشک بود...
کوثر...
مشک،که در دست اخا خوار شد...
قافيه باران
مشک که در دست اخا خوار شد/هستي او پيش رخش تار شد:(((
قافيه باران
.