پيام

قافيه باران
91/9/16

+ خزان سردي بود که دل به گرمي عشق تو آشنا ...آرام... خزانه ي پر ازاحساسهاي آبي بود و در وجود پر ابهام غربتي ابري *تو از شکاف دلم مثل عشق باريدي*..........

165806-رنگين كمان 91/9/18

خدانگهدار....غريب ترين آشناي زندگي ام:((((

چه شب عجيبي:((( دلم ميخواد حذف کنم اين فيدو! ...نميدونم چرا زدمش:(((

بعضي از چيزا اگه ارزش داشته باشن قبول دارم فراموش کردنش سخته اما چيزهايي که ارزش نداره بايد سريع فراموش کرد ودو قلوپ اب هم روش: دي

من که نگفتم ارزش نداشت!!!...قرار نبود فراموش بشه... موضوع يه چيزاي ديگه س!

سربسته حرف زدن همينه ديگه..

سربسته:((((... ازش خاطره خوشي ندارم:(((((

اينم درست ميشه....:)

سال 1376 بود.... "تو از شکاف دلم مثل عشق باريدي".... کاش عشق تو اين دنيا هم تعبير داشت....:((

بعضي چيزا هيچ وقت درست نميشه... بعضي چيزا زمان و مکان داره.... نفحاتيه که ميوزه و اگه گذشت و.... باختي:( چه بخواي و چه نه:(((

بعضي ادما نمي فهمند//// ولي بعضي ديگه نافهمند.. يعني هر چي هم بخواي بفهمونيشون نمي فهمن : دي.. ما از دسته دوم هستيم...: دي.. حاليمون نميشه تا باز نکنيند برامون مسله را :دي

(قافيه نوشت: اين شعر براي ده سال پيشه... به مناسبتي برام امشب تداعي شد... خيلي جدي نگيريد....همين.) پس بگو چرا نميشه برا نوشتتون نظر گذاشت !

؟؟؟!!! جناب سعيدي من مقصودتون رو نفهميدم ولي انشالله از هيچ کدوم از اين دو دسته نباشيم.... هيچکدوم:(((

جناب سنجش چرا نميتونين نظر بذارين؟؟

امشب خاطره يادواره شهداي سال81 رو براي بچه ها تعريف ميکردم... اتفاقات عجيبي اون سالها افتاد...به يقين ميتونم بگم از جنس زمين نبود.... اين دستنوشته در پي اتفاقيه که البته گويا نيست

......

خاصيت نوشته هاي اون سالهاست... من هيچ وقت گويا نمي نوشتم.... من هم همين رو ميخواستم اون روزها و حالا....:((

گزينه نظر دهي تو وبتون کار نميکنه...شايدم برا من اينطوريه!

فکر نميکنم من امشب چند تا نظر داشتم!!! لطفا دوباره امتحان بفرمايين...

چشم

بزرگوارين...ممنونم...

نميشه...به هر حال دلنوشته دلنشين و کمي حزن آلود بود...دلتون منور به نور الهي باشه

خواهش ميکنم...لطف دارين

ممنونم جناب سنجش...لطف دارين براي دوره ايه که قلم بهتر از اين پختگي نکرده:( خيلي خامه ! ممنون از دعاي خيرتون....

خواهش ميکنم خانم قافيه باران ...قلم هر چقدرم پختگي داشته باشه هيچ وقت نميتونه همه ابعاد حرف دل رو بيان کنه چون احساس حس کردنيه نه نوشتني و نه خوندني...بزرگواريد

بله... اما من اون لحظه ها رو حس هم نکردم....:(((

همين حالت حزني که الان داريد خودش يه حسه ...حديث قدسي هست که فرموده: انا عند المنکسرة قلوبهم

انا عند المنکسرة قلوبهم ... باز هم ممنونم.

خواهش ميکنم..با اجازتون مرخص ميشم.التماس دعا

بزرگوارين...محتاج دعا... حاجتتون برآورده به خير انشالله...

...