پيام
+
نشسته ام به شب شعر ناب تنهايي
وچاي ميخورم و حسرت سپاهان را:(
1392/09/30
مهسا خانوم
92/10/17
ذره بين زنده
آخ سپاهان :)
قافيه باران
سلام جناب خدايي چرا آخ؟/ خواهرم کمي درنگ سلام برشما از اين چيزها هم خوردم ولي حسرت اصفهان رو بيشتر:)
ذره بين زنده
آخ در اينجا کلمه ي خوشي است :)
قافيه باران
آهان...خب چرا خوش ...الان که ما حسرت ناخوشي داريم؟:(
ذره بين زنده
حسرت سپاهان داريد = سپاهان خاطره ي خوشي است!
قافيه باران
سي وسه مرتبه زاينده رود و طغيانم...کسي که بستر من اصفهان من باشد:(
ذره بين زنده
دلم ميخواد به اصفهان برگردم :) (ببخشيد چيز ديگه اي يادم نيومد)
قافيه باران
خب بزرگوار مگه مجبوريد حتما يه چيزي بنويسين که.....:)
ذره بين زنده
:) ميخوام فيدتون آباد بشه :) // عجب سالي بوده که اين شعر رو گفتيد :) 1302
قافيه باران
چقدر شما خيرخواهين!/ممنونم درستش کردم
ذره بين زنده
:) سپاس!
قافيه باران
سپاس از شما...
* سميه *
نوش جان
قافيه باران
سميه خواهري حسرت که نوش جان آدم نميشه کوفت آدم ميشه:)
* سميه *
منظورم حسرت نبود خواهر خوبم منظورم چاي بود :)
* سميه *
کوفت رو دشمناتون بخورن :)
قافيه باران
ممنونم خواهرجان... خب چه کنيم ديگه چايي با حسرت همين طعم رو ميده:) ممنونم از محبتتون...
پيام رهايي
در دل سپاهان از نصف جهان باشي و حسرت بخوري، نوبرانه ي زمستان است...!
قافيه باران
حرف حسرت اين بود که در دل سپاهان نبوديم.... کيلومتر ها فاصله بود مابين من و نصف جهان:(