91/9/4
12:50 ع
ای یوسف پدر ای شاخه ی امید
همسفره ی دلم ای مونس رشید
شمس الشموس عمر من ای مهربان علی
ای پاره ی تنم ای اشبه النبی
لبهات با کویر دلم در رقابتند
این قوم سالهاست که در این حسادتند
آقا علی اکبر من ...جان من پسر
انقدر عاشقانه مرو حاصل پدر
رفتی بگو که پور علی عشق حیدری
دردانه ی حسین و شبیه پیمبری
رخصت بده به لشگر دشمن رصد کند
تا اقتدا به قامت تو ای اسد کند
شیر دلیر مرد پدر لحظه ای بمان
بگذار سیر ببینم تو را جوان
هجده بهار حس مرا تازه کرده ای
با خلق و خوی جد من اندازه کرده ای
ای تشنه کام خسته ی بابا الی اللقاء
ققنوس پر شکسته ی بابا الی اللقاء
بدرود چشم و چراغ دلم علی
ای لاله ی شکفته ی باغ دلم علی!
91/9/2
91/8/30
9:27 ع
ای سیزده بهار حسن(ع) در برابرم
ای نوشکفته قاسم باغ برادرم
احلی من العسل ثمر این دو روزه نیست
محصول مستی خم میخانه ی علی است
زود است باغ عمر تو را حمله ی خزان
ای پاره ی تن حسنم لحظه ای بمان
شیرین تر از عسل،به نگاهم امان بده
رخصت به این شکسته دل قد کمان بده
اذن نبرد؟؟!!قاسم من ....پیر میشوم
این لحظه از تمام دلم سیر می شوم
1391/8/30
91/8/29
8:49 ع
گرفته دست دو تا ماه پاره را زینب(س)
دو تا کبوتر نه...دو ستاره را زینب(س)
پر از نجابت زهرا(س)...ابهت علوی
به اقتدار نشسته صلابتش چو علی(ع)
رسید و چادر خیمه کنار زد بنشست
چنان که بند دل عشق هم دوباره گسست
حسین(ع)! هستی خواهر فدای هستی تو
خم دو چشم ترم پر غرور مستی تو
من و دو طفل کلافی، شدم خریدارت
به این امید که باشند یار و سردارت
تمام مادری ام را همیشه ی ایام
همیشه نذر تو کردم برای روز قیام
رسیده وقت که نذرم ادا شود آقا
دو طفل خسته ی خواهر فدا شود آقا
تو را به جان علی(ع)...نه به فاطمه(س) سوگند
در امید به رویم به این بهانه مبند
.
جواب سوزش پروانه کار شمع نبود
میان عشق و جنون شاهراه جمع نبود
سرش به غایت مردی فرود آمد و گفت:
از این کلام به دل سنگ غصه خواهم سفت....
قبول حق همه ی نذرهای تو زینب
رسیده جان حسینت در این میانه به لب
خدا کند به سلامت دوباره برگردند
به شرمساری این قلب پاره برگردند
به پای بوسی مولا شتافت زینب وار
دو قامت علوی شیرمردهای این پیکار
.
.
دگر ز خیمه نیامد برون خدای ادب
به قاف قافله پبدا نشد همای ادب
خدا قبول کند این دو سرو مادر را
دو شیر مرد فدایی...وسهم خواهر را....
91/8/19
6:9 ع
91/8/18
11:15 ع
استاد میفرمودن خدا با هرکسی یه جور ارتباط برقرار میکنه مثلا به پیامبر که میرسه میفرماید:
یاایها الرسول... یاایها النبی...بسیار صمیمانه و خودمانی...
بعضیها رو هم اصلا خدا تحویل نمیگیره مثلا ما هرگز در قرآن نداریم یا ایها الذین نافقوا...یعنی ای کسانی که نفاق در پیش گرفته اید ...
فقط یه جا داریم درمورد کفار که اون هم از زبان فرشته های عذابه...خدا مستقیم وارد نشده....همیشه به واسطه بااونها حرف زده:
قل یا ایها الکافرون...پیامبر رو واسطه صحبت قرار داده....
در مورد عامه مردم ابتدا میگه یا بنی آدم...ما باید قدر بدونیم که خدا ما رو خطاب قرار داده
یه مقدار که انسان رشد میکنه میشه یا ایها الناس...
وبعد یا ایها الانسان... این زمانیه که انسان عاطفه سرش بشه...انسانیت بدونه چون انسان از انس میاد... این مرتبه ی بالاتریه...
یه کم که انسان بیشتر قدر شناسی میکنه و این مراحله ابتدایی رو میگذرونه وارد دانشگاه ایمان میشه...
خدا اینجا یا ایها الذین امنوا خطاب میکنه انسان رو و بدنبال اون واحد های درسی بسیاری رو انسان باید در رشته ی ایمان بگذرونه
که مهم ترین درس و واحد این رشته و دانشگاه ذکر خدا یاد خدا و ارتباط با خداست..دلدادگی نسبت به خداست...
اینجاست که نماز انسان یه نماز دیگه میشه دیگه از ترس خدا نیست از جنس:در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد/حالتی رفت که محراب به فریاد آمد میشه...
همچنین سایر عبادات..تا جایی که صبح تا شب انسان به یاد خدا و در ذکر خدا میگذرونه ... عالم محضر خداست رو خوب میفهمه..
اینجا به یک آرامش روانی میرسه...پس آرامش روانی یعنی یاد خدا ..ذکر خدا...توکل به خداو...
وقتی این درسها رو انسان به خوبی پاس کرد خدا یه جور دیگه باها ش حرف میزنه یه عنوان دیگه بهش میده مدرکش بالاتر میره...
خدا اینجا خطابش میکنه:یا ایتها النفس المطمئنه...چرا که "الا بذکر الله تطمئن القلوب".......
انسان با یاد و ذکر خدا بزرگ میشه منقلب میشه یه جور دیگه میشه...شایسته ی خطاب بالاتر خداوند میشه...
"یاایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیة مرضیة"....
استاد حجة الاسلام و المسلمین عبدالکریم عابدینی...
.
.
قافیه نوشت:باز هم شرمنده که نتونستم حق مطلب رو به خوبی ادا کنم و مطالب شیرین و ناب استاد رو بیان بکنم....
91/8/17
8:41 ص
استاد میفرمودن عبادت زاییده عقیده است...
ما انقدر میتونیم در عبادات حضور داشته باشیم و از فیض و رحمت عبادت بهره مند بشیم که در عقیده محکم باشیم...
یعنی شناخت محکم باشه...یعنی انسان در معرفت به یقین رسیده باشه...
اگر در معرفت به یقین رسیده باشیم یا به سمت یقین حرکت کنیم
هرچه قدر در این راه پیشرفت کنیم عبادتمون رنگ و روی بهتر میگیره...جون پیدا میکنه و برامون شیرین میشه....
برای مثال سوره حمد رو ببینین...در این سوره اول خداوند عقیده درست میکنه...
از همون باء بسم الله عقیده سازیه... عالم همه جلوه جمال و جلال خداوند هستند نام و نشان خدا هستند
هیچ چیزنیست که نام و نشان خدا نداشته باشه... هرگیاهی که از زمین روید/وحده لاشریک له گوید....
یعنی همه ی اینها اسم خدا هستند... انگار هرگلی یه پرچمی برای طرفداری از خدا و عقیده و دین برافراشته
و همه اینها تظاهرات است به نفع خدا ... و به ضرر کفر و الحاد وشرک و نفاق...
همه عالم شعار است چون همه عالم اسم خداست هرچیزی که خدا آفریده شعار توحید سر میده....
بسم الله الرحمن الرحیم...برخلاف ما که خدا رو با ترس و وحشت به دیگران معرفی میکنیم
خدا خود رو این طور معرفی میکنه... من رحمن هستم ...رحیمم
یعنی ای کسی که کافری تو بی معرفتی میکنی که کافری میکنی
ولی تو هم مشمول رحمت خدا میتونی باشی...خدا خدایی میکنه...
وقتی عقیده رو اینطور نشون میده اونوقت انسان میگه این هم رفتارمن:ایاک نعبد و ایاک نستعین...
پس بخش اول سوره به ما عقیده میده در بخش دوم ما به عبادت برمیخیزیم...
"استاد حجة الاسلام والمسلمین عبد الکریم عابدینی"
.
.
قافیه نوشت:شرمنده که مطلب شیرین و طولانی بود و من نتونستم به خوبی ارائه کنم...
91/8/6
8:10 ع
در محضر استاد3
استاد در تفسیر آیه اول سوره ی حجرات "واتقوا الله ان الله سمیع علیم" فرمودند:
اسماء الهی همه به یک معنا هستند اینکه می گوییم خدا سمیع است به این معنا نیست که علیم بودن با بصیر بودن و... رو از اون جدا کردیم
بلکه سمیع بودن همان بصیر بودن وعلیم بودن و...است برای خدا....
علت اینکه قرآن خداوند رو به اسامی مختلف معرفی می کند این است که انسان بااسامی خداوند تربیت میشود
در عالم فعل و عمل اسامی متعددند ولی در عالم ذات اسامی همه یکی اند....
.
.
.
91/7/29
10:17 ع
در محضر استاد2
در تفسیر آیه 13 سوره ی لقمان استاد میفرمودن اولا لقمان در مقام نصیحت به پسرش گفت:یا بنی... یعنی عزیزم ...پسرم... فرزند دلبندم...
اینجا اولین نکته در نصیحت برای والدین است که با مهربانی با فرزندان صحبت کنید به طوری که این عطوفت را فرزندا احساس کنند
دوم اینکه در اولین نصیحت لقمان میگوید:لاتشرک بالله... یعنی اولین چیزی که باید دغدغه ی پدر و مادر باشد توحید در زندگی فرزندان است
در آیه قبل خداوند میفرماید به لقمان حکمت دادیم یعنی گام اول در تربیت این است که پدر و مادر اهل حکمت باشند یا تربیت فرزند را به کسی بسپارند که حکیم باشد...
انسان حکیم شکرگذار است... انسانی که شکر نکند این شکر در او قلب می شود و کم کم تبدیل به شرک میشود...
پس شکر و شرک هم آنطور که از حروفشان پیداست زود میتوانند با غفلت یا توجه ما به هم قلب شوند....
.
قافیه نوشت:از بیانات استاد بزرگوارم حجة الاسلام والمسلمین عبدالکریم عابدینی
91/7/29
10:11 ع
استاد میفرمودن:گاهی قرآن تک تک انسانها رو به این نکته توجه میده که اگه به خدا تکیه کنین و پیوند بخورین خدا راه هدایت رو برای شما باز میکنهومن یعتصم بالله فقد هدی الی صراط مستقیم(آیه101 آل عمران) این مرحله چندان سخت نیست ...گویا انسانها به صورت فردی میتونن عباد خوبی باشن... اما در دو آیه بعد خداوند همه ی انسانها رو به پیوند با خدا دعوت میکنه واعتصموا بحبل الله جمیعا
91/7/14
6:16 ع
تو دوره ای که توی خوابگاه و در جمع باصفای دانشجویان غیر ایرانی بودم... دوستی داشتم که هر از گاهی به من سر میزد و یکی دوشب پیشم میموند....
توی یکی از شبها...حدود نصف شب بود که با داد و فریادش از خواب بیدار شدم ...مدام فریاد میزد و ازم کمک میخواست...سریع پاشدم کلید برقو زدم و با تعجب پرسیدم چیه؟؟!!!!...
_فلانی یه چیزی رو صورتم بود...چند بار زدمش اما دوباره می اومد رو صورتم.....
خندیدم و گفتم: بابا چیزی نیست شاید خیالاتی شدی...
از حرفم ناراحت شد و اطراف رختخوابش شروع کرد به گشتن.... که یه دفعه با جیغ بنفشی به هوا پرید و دوید طرف من....گفتم چیه؟؟چته تو؟؟!!!!
یه کلام میگفت: فلانی عقربه!! به خدا عقربه!!!
_عقرب؟؟!!!!
با احتیاط رفتم جلو....عقرب بود!!! با یه ابهتی برای خودش داشت قدم میزد اطراف رختخواب این بنده ی خدا....
به دوستم گفتم در رو باز کن و ساکت باش که اگه بچه های خارجی بفهمن دیگه من بیچاره شدم....
بعدم یه حشره کش داشتم آوردم و تا ته خالی کردم رو سرعقرب بیچاره...اونم با تموم ابهتش شروع کرد تلو تلو خوردن و نیمه جون شد ....
اونوقت بود که با دمپایی مبارک دمار از روزگارش در آوردم و کشتمش....
بعد ازپایان عملیات برق و خاموش کردم و گفتم خب دیگه بگیر بخواب.....
با ترس گفت تورو خدا برق روشن بمونه من میترسم.... خندیدم و گفتم باشه ... حالا دیگه بخواب...
ولی نمی تونست بخوابه ...می ترسید.... هر بار که پا شدم دیدم زانو هاشو بغل گرفته و با ترس داره به مقر عقرب نگاه میکنه...
آخرشم ناراحت شد و گفت: خیلی بی معرفتی من مثلا مهمون توأم ها!... راحت میگیری می خوابی نمی گی من میترسم خوابم نمیبره...
پا شدم رفتم پیشش ... یه کم پیشش نشستم بعدبهش گفتم:فلانی به نظرت خدایی که سه بار عقرب تا روی صورتت اومد و بهش اجازه نیش زدن نداد نمیتونه از این پس تو رو در برابر خطرات دیگه حفظ کنه؟؟!!!
بهم عمیق نگاه کرد: چرا!..........................می تونه...می تونه....
بعدم پتو رو کشید رو سرش و به آرامی خوابید.....
.
.
قافیه نوشت:امروز از دریچه تنهایی داشتم خدا رو می دیدم.....وخودم رو در گذشته و حال و آینده در پناه او.... اما گرفته و دلتنگ ....
شاید به این خاطر که خیلی فاصله داشتم از اینکه:(ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون)
پیام رسان