95/2/21
10:44 ع
*عشق سوزان است بسم الله الرحمن الرحیم
هر که خواهان است بسم الله الرحمن الرحیم
دل اگر خاموش ور تاریک بسم الله النور
ورچراغان است بسم الله الرحمن الرحیم*
اعیاد شعبانیه است و دل باید مالامال از عشق و شوق و شور باشد
اما شور حسینی در این روزهای دنیای اسلام و در این روزهای ایران دل را روانه ی کربلایی می کند که
این بار بانویش سالاری میکند و مردانش در رکاب بانو سر می دهند و سر می سپارند
دلم این روزها انقدر در خروش زینبی حلقوم های عاشق گرفتار شده که کم می توان در سکوت روزگار گذراند و
در وهم خیالی مردان سیاست باز امروز به خوش خیالی تن داد...
و امشب ....
سلام بر ناله های نیمه شب مادرانه ای که گل سرسبدش عاشقانه به راه بانوی کربلا پرپر شده است
سلام بر شیرزنانی که ناز آواز دنیا را به طنازی بهانه های بهشتی فروختند و آوازه شجاعتشان مردآفرینی کرد
سلام بر غیرت مردانه ای که از همه هر چه بود گذشت تا شیرینی کام کودکان این طرف مرزهای اسلام طعم تلخی نگیرد
و گونه دخترکان سرزمین عشق به کبودی زخم دشمن کبود نگردد
و درد و داغ از خوش خیالیها و سهل بازیهای نامردانه ای که این روزها دامنگیر این خاک است
و ننگ به دستهایی که ننویسد این روزها بر سربازان امام خامنه ای در خان طومان و ... و ... چه می گذرد
نفرین بر اندیشه ای که محصول دیپلماسی لبخندش سرسپاری به استکبار و غرب و شرق عالم است
نفرین به قلمهایی که ننویسد آدمی زادگی و انسانیت بعضی ها کجا رفته که یک ذره این همه تلخی تکانشان نمی دهد
امروز روز پاسدار و شب ولادت قمر بنی هاشم بغض حسینی مان نثار همه آنهایی که دستهای خائنانه شان دل استکبار را گرم می کند
و داغ روی داغ دل ملت می گذارد ...
آی آنهایی که از جنگ گریزانید و دلخوش به صلح و آشتی دشمنید
محصول ارامش امروزتان را که تضمین کرده و می کند؟؟
آی آنهایی که در سواحل امن خوشیهایتان جشن آشتی کنان به راه انداخته اید چقدر جگر مادرانه باید کباب شود که شما به هوش بیایید؟؟
آی آنهایی که سکر وعده و وعید کفر دلگرمتان کرده چقدر دیگر اگر جنازه جوان روی دوش ملت ببینید مستی تان تمام می شود؟؟
آی آنهایی که در هشت سال خون دل خوردن این ملت تمام سختی تان حمل کلاسور و کیف دانشگاهی تان در حضور در درس بیگانه بوده
هیچ می دانید از جان گذشتن را با چه اعرابی می توان تحویل داد و با چه مضمونی می توان تعبیر نمود؟؟؟؟
آی آدمها سر از گریبان جاهلیت مدرن خود بیرون بیاورید اینجا مهد شهادت است
اینجا سرزمین جان دادن و تن به ذلت ندادن است
اینجا مرد دارد مرددددددد
مردهایی که لرزه به تن دشمن میاندازد نامشان
اینجا اگر دست منافقانه ای از آستین هر نامردی بیرون بیاید با خنجر ایمان قطع می شود
اینجا نفاق و خیانت و جهل و دشمنی پاسخ دارد
اینجا مهد دلیران ایران است... اینجا ایران است ایران
و من مانده ام چقدر دیگر طاقت خواهم آورد اینها را... چرا نمی کشد این غم ها مرا و مارا...
در شب ولادت علمدار کربلا با اقتدا به قامت علمدار جانباز ایران زمین و فرزند حسین ابن علی علیه السلام
حضرت امام خامنه ای به جهان کفر و الحاد و جهل و نفاق اعلام می داریم:
که تا آخرین قطره خون در پای آرمانهای بلند خود ایستاده ایم و از قول پیر طریقتمان فریاد می زنیم: «مارا بکشید ملت ما بیدارتر می شود»
این را همه بدانند که دفاع از آرمان ها مرز نمی شناسد و این نه تنها یک فریضه دینی که یک امر انسانی است
و آنها که فهم ترجمانی شان به زبان انسانی قد نمی دهد باید دامن تزویرشان را از میدان فکر اندیشه پاک جوانان ما برچینند
و به همان لانه ذلت قدیمی شان برگردند و بدانند که اینجا عزتش را مدیون اعتبار مردانه حسین مسلکان جان برکفش است
اینجا مردانش جوشش غیرت دارند و زنانش دامن تربیت زینبی....
اینجا اهل صلح و دلخوش کنک های پوچ و خودفریبی نیستند
اینجا ایران است و درسایه عنایت الهی تحت ولایت امام خامنه ای مهد آزادی و امنیت و عزت و اقتدار.........
.
.
قافیه نوشت: خاطرات کودکی هایم این روزها چقدر جان گرفته اند
روی دست مردم چقدر باید گل پرپر شده بدرقه بشود
از کوتاه فکری های مردان سیاست امروز جان به لب آمده
خدایا خودت چاره ساز این ملت باش :(
95/2/15
1:11 ع
....
دلم برای تو که تنگ می شود
آسمان می آید پایین پایین
پشت پنجره ....
آن وقت خورشید عاشق می شود
و من دلم گرم ................
من می دانم یک روز دریچه عشق به روی دلتنگی های من باز می شود
و آن وقت این من هستم که حق انتخاب دارم
حق انتخاب مهربانی
حق انتخاب پرواز................
.
قافیه نوشت: من از زمین خسته شده ام... دلم آسمان می خواهد
94/10/8
5:56 ع
می خواستم که مرد وفادار من شوی
در جبهه نبرد دلم یار من شوی
یک عمر بیقرار نگاه تو سوختم
تا لحظه ای مخاطب دیدار من شوی
در بی پناهی غزلم یک امید بود
امید آنکه قافیه سالار من شوی
یک شب طلوع کرد حس تو در قاب زندگی
تا ماه مهربان شب تار من شوی
من مست اعتماد تو بودم که مثل قبل
در حجم بغض خاطره بیمار من شوی
دلخوش به اینکه آمده بودی که تا ابد
مجنون قصه های دل زار من شوی
در چاره سازی همه عمر این غریب
می خواستی که عاشق ناچار من شوی
مثل همیشه باختی این بار هم به من
دیدی نشد که محرم اسرار من شوی
من خوش خیال آنکه در این قوم کینه توز
شاید قرار بوده که عمار من شوی
چشمم که سیر ندیدت...کجا؟؟...چرا؟؟
چیزی دگر نمانده که دلدار من شوی
این بار چشمهای تو در بند می شود
محکوم آنکه شاهد آزار من شوی
نه طاقتم نمی شود این بار هم برو
هرگز مباد آنکه دل افکار من شوی!
.
.
دیماه 1394
94/9/16
7:12 ع
می خواستی این مسأله سربسته بماند
تا بغض گلوگیر تو نشکسته بماند
می خواستی از مرد شدن قصه بگویی
از دل که بنا داشته وارسته بماند
یک بار به چشمان غزل تکیه نکردی
تا عشق هم آهسته و پیوسته بماند
هر بار ولی دیدم از این زاویه خود را
می خواستی اش تا به تو دلبسته بماند
در عمر من اندازه یک سیر وفا نیست
من مانده ام و عشق و تن خسته.... بماند!
.
.
94/7/12
10:11 ع
فکر درکوچه بن بست غزل تب دارد
واژه ها خاطره ای تلخ از آنشب دارد
گرچه دوریم از آیینه ی تقدیر ولی
عمق این فاصله یک بغض محدب دارد
من پر از شرم حضورم و شکرریزی تو
چه نیازی به خریدار مودب دارد
سخت دل می دهی اما دل من یک عمر است
نقدجان در پی تسلیم تو بر لب دارد
چهار در چهار طرف ناز و دلم وقف نیاز
قبله ی عشق تو تصویر مکعب دارد
عمر من نذر نگاه پسری شد که هنوز
در عبور از غم من باد به غبغب دارد
چشم می بندم و تصویر تو جان می گیرد
حس خوبی که به ماهش قفس شب دارد
.
مهر1394
قافیه نوشت: ابیات پراکنده ای بود که شاید چندان دلچسب نباشد
94/7/3
9:18 ع
منو دنیا دوست نداره با تو هم نفس ببینه
بذار این روزای ابری سر جاش دلم بشینه
یه دروغ عاشقونه اینروزا مهمون من باش
که دیگه دوستت ندارم ...حرف آخرم همینه
یه مرور ساده شاید پره شادیه برا تو
ولی گوشه ی دل من ابر غصه ها کمینه
بخدا بازم می بازی به تموم آرزوهام
به تموم لحظه هایی که نداره از تو کینه
سخته باورش بدونی گم شدم تو رفتن تو
همش از خودم می پرسم یعنی تقدیر من اینه ؟؟
تو که رفتی حسرتم شد که یه صبح مهربونی
وقتی برگشتی نگاهم از نگاهت گل بچینه
حالا اومدی نشستی روبروی عاشقی هام
عاشقی هایی که عمری نگهش داشتم تو سینه
خیر ببینی مرد مومن! برو دنبال خوشیهات
عادتش دادم دلم رو... کنج تنهایی بشینه!
مهر 1394
.
.
قافیه نوشت: همیشه جواب مهربانی محبت نیست :(
94/6/29
9:49 ع
سلام رفیق....
آمدم شاید از طراوت خنده هایت و نسیم مهربانی ات باغ زندگی ام شکوفا شود
اما تو زودتر از زود لای پلک خواب زمان جشن پرواز گرفتی و به مهربانی آسمان دعوت شدی
یادت هست بقچه درد دل هایمان که باز می شد نان تازه صبوری ات گرم گرم به نگاه ثانیه ها تعارف می شد
یادت هست؟؟؟
کنج مهربانی صفحه مسنجر من اسم پرعطوفت تو نقش بسته....
چقدر زلال بودی رفیق و چقدر صمیمانه و گرم دلت روی دشت کلمات جولان می گرفت....
چقدر دلم گرفت از این رفتنی که زودتر از زود به قامت پر مهر تو نشست و همیشه مرا در حسرت خواسته تو فرو برد
یادت هست گفتی دلم می خواهد ببینمتان و من قول داده بودم که دیداری شیرین بچینم از بودن تو و سفره ساده رفاقتت...
و حالا دیدارمان به قیامت کشیده و من در شوک تقدیر نشسته ام دارم کلمات تو را و نام تو را روی صفحه جادویی این تصویر ورق می زنم....
یادم هست میگفتی دلت نمی خواهد با این حال و روزت عاشق بشوی و من بارها دیدم که عشق سرک می کشید از شیرینی کلام تو
و شوق آسمان ریسمان می بافت در انگیزه های پاک تو برای زیستنی بیشتر......
یادم هست دعا کردم شادی ات را ببینم گفتم الهی که عروس آیینه و نور شوی
و تو شیرین به علامت رضایت گفتی دوست داری عروس حضرت زهرا (س) شوی
و چه صفایی دارد الان استقبال اهل آسمان و سفارش آب و آیینه دیدار بانو برای پاگشایی عروس زود به یار پیوسته اش....
یادم هست چقدر ارادت می ریخت در کلامت و چقدر ذوق گل میکرد در حرفهایت وقتی حرف توسل به ساحت بانو رقم می خورد....
اکنون نیستی و دلم بارها غصه دارت شده ...بغض کرده ... و اشکها مسافر فانی شدند و چشمم حسرت کشیده ی باقی....
خوب من ... حالا که دردهایت التیام گرفتند در آغوش سرد خاک آرام بگیر و از خاک تا افلاک پروازی شیرین آغاز کن....
مهربان ... حالا که نیستی صفحه دلتنگی من هر گام مرور می شود و یادت ... مهرت و خواسته های کوچک شیرینت به داغم می کشاند.....
هر چند دنیا نخواست دیدارمان را اما یک روز می بینمت و همه ی تصویر خیالی ام را از تو به واقعیت می کشانم....
هر چند رفته ای اما همسایه های این کوچه تو را به نیکی یاد می کنند و هیچ وقت شیرینی حضورت را از خاطر نمی برند....
سلام مارا به بانوی آب و آیینه برسان...
روحت شاد و یادت گرامی مهربان من....
.
.
قافیه نوشت: هدیه به روح خواهر بزرگوارمان صدیقه حیدری فاتحة مع الصلوات
94/4/17
5:57 ع
طرف حساب شما تو زندگیتون کیه؟؟
تا به حال شده بنشینیم فکر کنیم راستی راستی طرف حساب ما تو زندگیمون کیه؟؟
همسرمون؟؟پدر مادرمون؟؟ بچه هامون؟؟ رییسمون؟؟
طرف حساب ما تو زندگیمون کیه؟
اون کیه که همه عمرمون رو می دویم دلشو به دست بیاریم و اگه نتونیم به هم می ریزیم؟؟
اون کیه که همه ی هم و غممون رو میذاریم که یه وقت آب تو دلش تکون نخوره؟؟
بیایید یه جور دیگه به همه چی نگاه کنیم:
قرآن میگه" المال و البنون زینة الحیاط الدنیا "... میگه مردم اینا سهم دو روز زندگی شماان ما باز دلبسته شونیم
قرآن میگه" والعزة لله جمیعا" ...ما پیش مردم دنیالش می گردیم
با چاپلوسی و تملق، با شکستن پیش خلق خدا ، با کرنش در مقابل بنده های خدا...
قرآن میگه "ماعندکم ینفد و ما عندالله باق" .....باز دلمون به همین چارتا تیر تخته و زمین و باغ و خونه و... خوشه...
مردم عمر این دنیا کوتاهه .... با کی داریم معامله میکنیم....
مردم خدا تو قرآنش داره بهمون هشدار میده که اگه با خدا نباشین فانی میشین
و اونوقته که دیگه ثروت و قدرت و زن و فرزند هیچ سود و ثمری براتون نداره
مردم گره همه مشکلات خانوادگی و اجتماعی ما اینه که همه طرف معامله مونن جز خدا....
به همسرمون بیشتر از خدا اعتماد داریم ... به بچه مون بیشتر از خدا اعتماد داریم... به خلق خدا بیشتر اعتماد داریم
مردم شده یه گرفتاری براتون پیش بیاد هیچکی به دادتون نرسه؟؟
مردم دنیا مظهر آخرته ... اصلا آخرت تو همین دنیا تجسم داره ما درکمون ضعیف شده
گاهی خدا امید انسان رو از همه چی قطع میکنه که یادش بیاره اصل و ریشه شو... یادش بیاره بیچارگی آخرتشو...
یادش بیاد کجایی بوده و به کجا قراره برگرده....
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود/آدم آورد در این دیر خراب آبادم
ما اگه راه رو یادمون بیاد اگه اصل و ریشه مون یادمون بیاد اگه واقعیت رو بفهمیم خیلی چیزا حل میشه ...
اون وقته که تکیه گاهمون خدا میشه ... دستگیرمون خدا میشه ... عاشقیامون برا خدا میشه وقت صرف کردنهامون برای خدا میشه
و اون وقته که "ومن یتوکل علی الله فهو حسبه" اونی که تکیه به خدا داره نا ملایمات زندگی اونو نمیشکنه
اونی که با خدا معامله کرده از بی وفایی خلق نمی رنجه... اونی که دلشو به خدا گره زده از نامردی بنده ها دلشکسته نمیشه
اونی که مقصد و مقصود رو خدا می بینه از شکست نمی هراسه ... اونی که خاطرش به خدا جمعه دلواپس دنیاش نمیشه ...
مردم گره های زندگی رو با توکل وا کنیم ... با توسل وا کنیم...
اگه یه وقت گرهی به کار و بار و زندگیمون افتاد قبل هر نوع صلاح و مشورتی یه فرصتی بذاریم با خدا خلوت کنیم
به خدا بگیم خدا بنده ناسپاست اومده ... خدا با دست خالی اومده ...
شاید بد نباشه لب به این ذکر وا کنیم :
اللهم اغفر لی الذنوب التی تحبس الدعا
آدم عاقل پناه محکم رو به پناههای پوشالی دنیا نمی فروشه
آدم عاقل تکیه گاه عظیم رو با تکیه های سست دنیا عوض نمیکنه...
چی شده که ما یادمون رفته خدا رو مردم ؟؟ چی شده از خدا فاصله گرفتیم ؟؟
چی شده نا اهل شدیم ... چی شده بی عقل شدیم؟؟
مردم ماه مغفرت خداست ؟؟ این دستهای بندگی رو بالا بیاریم دلامونو پر کنیم از محبت خدا
و چشم بدوزیم به عنایت الهی ... مردم خدا خوب معامله گریه... مردم خدا خوب محبوبیه...
خدا خوب طرف حسابیه...
"و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لایحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قدجعل الله لکل شیء قدرا..."
مردم با خدا باشیم خدا در رحمت واسعه ش رو باز میکنه .. بیحساب کتاب روزی رسونی میکنه به بنده هاش
مردم اگه به خدا تکیه کنیم خدا مارو تنها نمیذاره ... مردم خدا رو بیشتر باور کنیم...
مردم یه بار به خدا اعتماد کنیم:
یک عمر بدی کردی و دیدی ثمرش را خوبی چه بدی داشت که یکبار نکردی
الهی یا حمید بحق محمد یا عالی بحق علی یا فاطر بحق فاطمه یا محسن بحق الحسن یا قدیم الاحسان بحق الحسین
الهی تو این شبهای رحمت و برکت ما رو به پدر مهربانی های زمین به علی علیه السلام ببخش :(
.
.
قافیه نوشت: التماس دعا در این شبها.... اگه دلتون به دریای کرم وصل شد برای ما هم جامی پر کنید
93/12/5
7:52 ع
خانه ی عشق کجاست؟؟
در فلق بود که اهل ملکوت
یک به یک پرسیدند
آسمان مکثی کرد
و ملک شاخه ی نوری که به دل داشت
به تاریکی دنیا بخشید
و به انگشت نشان داد به اهل ملکوت
آن طرف پشت حصار گل نور
خانه ای رنگ صفا... رنگ وفا... رنگ خداست...
آنطرف شادی آواز ملائک پیداست
می روی تا ته آن کوچه... همان کوچه ی یاس!
روبروی دل پر عشق علی سوره ی ناس
ساده تر چشم به چشمان رسول
ساده تر غنچه ی لبخند بتول
یک نفر خم شده
یک کودک و یک عشق و ....حسین!
یک نفر دست به دامان یدالله حنین
یه نفر تازه تر از تازه پر از روح امید
یک نفر شاهد پیچ و تب و تاب دل بید
کودکی مثل فرشته نه...
ملک دور و برش...
صد هزاران چو ملک خاک پرش
چشم بگشوده غزل وار به احساسش أب
دختری ماه نوشته ست به نامش زینب!
آنطرف هلهله سان باغ ملائک پیداست
یک نفر می پرسد:
خانه ی عشق کجاست؟؟؟؟
.
.
ولادت عمه سادات زینب کبری سلام الله علیها تبریک و تهنیت
.
قافیه نوشت: این شعرم رو چند سال پیش نوشتم و خیلی دوستش دارم...
درسته که خیلی قوی نیست ولی وقتی میخونمش دلم خیلی شاد میشه!
دلتون شاد!
93/10/7
7:9 ص
پیام رسان