داشتم به آیه {الا بذکر الله تطمءن القلوب} فکر میکردم
یاد گرفتم ذکر خدا رفیق! فقط ذکر لسانی نیست اصلا ذکر لسانی رو خدا برای تایید اعمال قرارداده...
خدا وقتی نمازاول وقت میخواد در واقع بنده با نماز اول وقت مهر تایید میزنه بر اعمال روزانه ش ....
یادمه حاج آقا میگفتن کسی نمازشو اول وقت و با توجه میخونه که از صبح به فکر نماز باشه حالا منظورشونو میفهمم یعنی از صبح حواسش به خدا باشه دراعمال در رفتار....
فرض کن رئیسی از ما یه کاری بخواد بگه راس ساعت 12 بیایید برای توضیح عملکردتون..تا انجام هم ندادین نیایین
اونهایی که دقیق تر انجام دادن سروعده میرن هر کی دیرتر دیرتر و اونهایی هم که اصلا انجام ندادن نمیرن
این وسط یه عده هم کم کاری کردن اما برای وفای به عهد هم شده میرن
اونوقت رییس اشکالاشون رو میگیره میگه کاملش کن بیار خدا هم همینه...
اونایی زرنگن که کامل العملن بعد اونها کسایی که در هر صورت خلف وعده نمیکنن
انسان باید در برابر خدا عبد باشه رفیق!
عبد یعنی کسی که "یمشون علی الارض هونا"با طمأنینه با خضوع راه میره
هر وقت خواستی ببینی کی هستی؟ به من روسیاه نگاه نکن به دار و ندار من در هر زمینه ای مادی و معنوی نگاه نکن ....به خدا نگاه کن
ببین در دایره نگاه الهی کی هستی چی هستی کجایی؟
ببین تو با خدا چه کردی خدا با تو چه کرده
نعوذبالله آبروی خدا رو نبر.... خزانه مادی و معنوی الهی پره از گنجهای باارزش ولی خدا اهل معامله ست
خوش معامله هم هست یه قدم تو صد قدم نه هزار قدم خدا....کی میتونه چنین بخششی در معامله داشته باشه
رفیقم! محبت مادی و معنوی آدمها در گرو معامله با خداست... محبت همسر... فرزند فرزند... پدر... مادر...
اصلا خدا یه برکتی در دینداری قرار داده انسانها رو خاضع میکنه در برابرش...
از بی محبتی مردم نگو... از بی محبتی خودت نسبت به خدا بگو... این نگاه به زندگی ذکره...
از کمبود مادیاتت تو زندگی نگو از کمبود حضورت در پیشگاه خدا بگو...
چقدر به جای اینکه پیش این بنده و اون بنده داد خدا رو زدیم و گفتیم کمبود مادی داریم رفتیم در خونه خدا رو زدیم؟؟
جدی جدی توکل کردیم بدون اینکه امیدمون به بنده ای باشه و خدا دستمونو نگرفت...
بنده ای به موسی علیه السلام گفت حالا که برای عبادت میری به خدا بگو اگه حاجت منو نده آبروشو میبرم...
موسی حیا کرد بعد عبادت حرف اون بنده رو بگه خطاب رسید یاموسی چرا خواست بنده مون رو نگفتی؟
عرضه داشت خدایا این بنده بی ادبی کرد من حیا کردم
فرمود یا موسی برو به بنده م بگو من حاجتتو دادم اما اگه نمیدادم چطوری میخواستی آبروی منو ببری
موسی پیام الهی رو رسوند اون بنده عرضه داشت یا موسی اگه خدا حاجتم رو نمیداد
دست راستم رو قطع میکردم با دست دیگه میگرفتم تو بین مردم میرفتم میگفتم مردم نگاه کنین این دست پیش کریم دراز شده و خالی برگشته....
ما کی این نگاه کریمانه الهی رو درک کردیم... ما کی از کرامت الهی تو زندگیمون حرف زدیم...
خدا حفظ کنه اون عزیزی رو که نوشته بود خدایا ازت ممنونم که هر وقت قرار بود مچم رو بگیری دستم رو گرفتی...
خداییش معامله با این کریم چه عیبی داره.... خدایی که خودش درد و درمون رو گفته...
گفته فمن اعرض عن ذکری فان له معیشت ضنکی.... گفته گره تنگی و کمی رزقتون....
گره درد و بلاتون... گره تلخیها و ناراحتی هاتون.... گره مشکلات عاطفی و روانیتون بی من بودنه....
حالا گاهی حضور خدا در ذکر لسانیه گاهی در ذکر عملی....
چقد میشینیم عیب بنده های دیگه رو می بینیم... شرایط مادی و معنوی آدمها رو زیر سوال میبریم واز خودمون غافلیم....
چقدر شاکر نعمتهای الهی بودیم... همه ی درد بشر از همین نقطه ست شاید...
خدا میفرماید لان شکرتم لازیدنکم... نه که فقط نعمتتون رو زیاد میکنیم خودتون رو زیاد میکنیم یعنی سعه وجودیتون رو بالا میبریم
اونوقت این دردها این غصه ها این زخمها این ناراحتی ها این کمبود عواطفها این تلخیها این غم و هجرانها برامون سخیف میاد... اصل میشه عبد شدن....
اما اگه آزاد شدیم از حلقه نگاه الهی عبد حلقه به گوش خلایق میشیم....
خدا انسان رو فقط و فقط عبد خودش میخواهد و عباد الله اونهایی هستن که الذین اذا اصابتهم مصیبت قالوا انا لله و انا الیه راجعون..
در سر حلقه ی همه چیز دست توانای الهی رو می بینند
اونی میشن که تجارت لا تلهیهم عن ذکر الله حالا هر تجارتی.... یه وقت تجارت اهل واولاد... یه وقت تجارت مال و منال.... یه وقت تجارت عشق و محبت....
هیچکدام اینها اورو از مسیر عشقبازی با خدا باز نمیداره....
رفیق بیا با خدا معامله کنیم اصلا هر کی و هر چی میخوایم باشیم به کسی چه مربوطه؟؟
فقط خدا رو یادمون نره کافیه.... رفیق به قول اون بزرگ چه دارد آنکه خدا ندارد و چه ندارد آنکه خدا دارد....
گیریم که همه چیز دنیایی رو داشتیم عزرائیل که در خونه مون رو زد قراره کدومشو ببریم....
حیات دنیایی که به استناد آیات و روایات وقتی در آخرت از آدم میپرسن چقد تو دنیا بودی میگه چند ساعت....
یعنی تازه اینهمه مشقت براش چند ساعت میاد چه ارزش این همه شاه و گدایی داره؟...
حیف از منی که بی تو باشم خدا.... و حیف از زندگی ای که تو رو نداشته باشه....
خدایا طعم بندگیتو به ما بچشون... طعم خودت رو.... در دلم در ذائقه م بچشون... بذار به طعمای دیگه راضی نشم....
خدایا اگه تو دست بنده ت رو نگیری کی بگیره..
.
.
رفیق نوشت: رفیق بیا یه بارم این راهو امتحان کنیم باشه؟؟
بی ضرر و بیخطره....
قافیه نوشت: خدایا کاش به اندازه ای که سنمون زیاد میشد ،علممون زیاد میشد ،معرفتمون هم زیاد میشد...
خدایا ببخش که خیلی وقتا نمک خوردیم و نمکدون شکستیم
ببخش که خیلی وقتا بزرگیتو دیدیم و ندیدیم:(
خدایا ببخش که این همه وسیله گذاشتی برای خوشبختیمون باز داد زدیم
خدایا ما بنده های خوبی نبودیم اما تو خدای خوبی هستی
مارو از خودت جدا نکن....به حال خودمون وا نگذار....
قافیه نوشت 2: حاج آقا منظور حجة الاسلام و المسلمین دکتر عبدالکریم عابدینی هستند
قافیه نوشت 3: اینا رو موقع سحر برای رفیقم نوشته بودم البته با این نوشته خیلی فرق داشت ولی تو همین مضمون بود که برای وبم تغییر دادم
لفظ رفیق که در اینجا بکار رفته بدین مناسبته....