90/12/13
1:21 ع
امروز که صدای داد وبیداد پسر همسایه همه ی ساختمان رو رو سرش گذاشته بود وهیچ کس جلو نمی رفت ببینه آخه اختلاف بر سر چیه و چرا اینها اینجوری به جون هم می پرن، دلم یه مروری کرد همه ی سالهای گذشته رو و آه و حسرت نهاد دلم رو فرا گرفت ...راستی خونه های آپارتمانی و سبک زندگی غربی چه بلا هایی که به سر ما نیاورد و خودمون ازش غافلیم ...چقدر مارو این سبک زندگی از دین و مسلمونی جدا کرده ...یادمه بچه که بودیم یه خونه داشتیم با یه حیاط یه جریبی که سر و تهش برای تمیز کردن ،جون آدمو در می آورد ...یادمه اگه یکی زنگ در خونه رو میزد (اون روزا نه آیفن معمولی بود نه تصویر دار!!!)برای جواب دادن بهش باید یه جریب زمین رو گز می کردیم و می رفتیم دم در تا تازه می فهمیدم کیه و با کی کار داره اونوقت تو همین شرایط محال بود با همسایه ها قرارهای ساعتها گفت و شنیدمون ترک بشه ...هر روز حیاط یه همسایه بساط آش و... برقرار بود و ما هم بابچه ها تو اون فضای بزرگ انواع بازیهای شیرین بچگی رو تجربه می کردیم...
یادمه اون روزا میگفتن همسایه از خواهر و مادر به آدم نزدیکتره...اون موقع معنیش رو نمی فهمیدم اما حالا که میخوام تو این غربت شهر بی کسی تجربه ش کنم تو یه فاصله چند سانتی خونه آپارتمانی با خونه ی همسایه که اگه خانم همسایه تو پذیرایی یه چیزی بگه تا ته خونه ی ما واضح صداش میاد و انگار تو خونه ی ماست که داره حرف میزنه ،من هنوز نمیدونم اون خانم پیر همسایه صاحبخونه ست و اون خانم و آقای جوون هر روز بهش سر میزنن یا این دو تا جوون صاحبخونه ن و مادر پیرشون هر از گاهی مهمون خونه ی اوناست!!!!
بچگی ها یادمه وقتی یه همسایه ای براش مهمون می رسید و شام درست و حسابی نداشت ،کافی بود یه ندا به همسایه بده ...چنان سفره ی رنگینی براش پهن میکردن که خودشم دهنش وا بمونه ...اینکه قابلمه خونه ی همسایه دربست به آشپزخونه ی آدم منتقل بشه یا یکی غذاشو برداره و شب بره با همسایه ها بخورن یه چیز عادی بود اما حالا.....!!!!!
اگه یه وقت بساطی پهن می شد و مثلا همه اهل خونه جمع می شدن که تو حیاط، اون روز، کباب بزنن و صفا کنن همیشه قبل خوردن عزیز دو سه سیخ کبابو میزد زیر نون و صدام میکرد و میگفت بدو بیا اینا رو بده دم در خونه همسایه و بیا ...خوبیت نداره، بوش همه جا پیچیده!!!... چند روز پیش که در کمال گرسنگی از سر کار بر میگشتم تا بخوام از پله ها خودمو به خونه برسونم هر چی بوی غذای خوشمزه در انواع و اقسام بود ،مشامم رو پر کرد با خودم گفتم واقعا ما تو این فاصله های چند سانتی می دو نیم اجاق خونه ی کدوم همسایه الان خاموشه ؟!!!! بگذریم از اون همسایه هایی که ممکنه تمکن مالی برای پخت یه غذای مناسب رو نداشته باشن!!!
اون وقتا اگه خونه یکی خراب می شد یا می سوخت (اون روزا که از این وامهای کذایی با بهره های کلان!!! نبود)همسایه ها جمع می شدن پول رو هم میذاشتن و خونه شو آباد می کردن .بعد هم برای اینکه باعث خجالت اون فرد نشه بهش می گفتن :قرضه...هر وقت هر چقدر تونستی برگردون...چند وقت پیش یکی از وسایل خونه م خراب شد ... من هیچکدوم از همسایه ها رو نمی شناختم که برم در خونه شونو و ازشون لاأقل یه پیچ گوشتی قرض بگیرم چه برسه به این که....!!!
یه بار که رفته بودم خونه(شهرخودم) با عزیز رفتیم بیرون ...توی راه یه آقای مسنی رو دیدیم با تعجب دیدم عزیز که با هیچ مرد نامحرمی تو خیابون وارد صحبت نمیشن واستادن کلی احترام کردن و احوالپرسی و سراغ خانواده شونو گرفتن !!!...پرسیدم :عزیز!فامیل بود...گفت نه مادر همسایه قدیمی بود گفتم با همسایه اینطوری احوالپرسی میکنین؟!! گفت:آره مادر اون سالها با این خونواده خونه یکی بودیم*...این مرد عین یه برادر در حقم لطف کرده ...من جونم رو به ایشون مدیونم!... من داشتم فکر میکردم تو این چند سالی که تو این آپارتمانم من هنوز نمی دونم این آقایونی که رد میشن از کنارم ،همسایه مونن یا مهمونای همسایه مون؟!!...فقط می دونم خونه مدیر ساختمانمون کدومه اونم فقط از روی رنگ درشون ...تازه اسمشم نمی دونم چیه !!هروقت میرم در خونه شون تا شارژماهانه رو پرداخت کنم به بچه هاش(که نمیدونم اسمشون چیه!!!)میگم :ماان خونه ن؟؟!!
یادش بخیر انگار آب و قرآن و شاخه ی گل توی سینی برای بدرقه خداحافظی فقط خاص عزیز و اسفند و دم راهی های*قشنگ اصفهانی رسم خونه ی عزیزه...دیگه این روزا کسی تو خونه های آپارتمانی با آب و قرآن کسی رو بدرقه نمیکنه ...اصلا رسم سفر از یاد رفته...
خلاصه از اینجور درد و دلا زیاده ...یاد روزهای فاصله های یه جریبی به خیر؟؟فاصله های سی سانتی چه برسر ما آورد که اینقدر از هم دور شدیم ...راستی حضرت زهرا(س)اون بحث(الجار ثم الدار)رو برای خونه های یه جریبی فرمودن یا خونه های 50-60 متری؟؟!!!!!
حالا باور دارم که فاصله ها هیچ وقت حریف خاطره ها نیست...ما بد کردیم ...حریم های خونه هامونو کوچیک و حریم دلامونو زیاد کردیم ...حالا هیچ خوبی ای هیچ محبتی از این حریم ها به راحتی تو دلمون نمیاد!!!
.
.
*قدیمی ها صمیمیت بین همسایه ها رو با این عبارت تعبیر میکردن!
*دم راهی رسم برخی خونه های قدیمیه که وقتی کسی از سفر برمیگرده اعضای خونه یه میز میذارن دم در و یه پارچه سبز روش پهن میکنن بعدم آب و آیینه و رحل قرآن و گل و اسفند و نقل رو به حالت زیبایی روش میچینن که تا چند روز دم در خونه میمونه و همه با دیدنش متوجه میشن که اون خونه مسافر از راه رسیده داره...و چند روز بوی اسفند محله رو پر میکنه!
پیام رسان