89/9/17
9:48 ع
اصغر کوچک که به پرواز شد موج نگاهش به عدو ناز شد
کودک شش ماهه بغل باز کرد با پدرش درد دل آغاز کرد:
این یل شش ماهه قبول تو نیست؟! مشق مرا می کنی امضای بیست؟!
....طرفه نگاه شه دلدادگان .....عشق و صفای همه ی کودکان
دست پدر پشت و پناه پسر مرتبه ای داد به بالای سر
تا که عدو کودک سرباز دید مستی و عشق و تب پرواز دید
برق کمانخانه ی صیاد زد تیر سه شعبه به خدا داد زد!!!
خاطره ی تلخ پدر جان گرفت دست به زانو چو یتیمان گرفت
...شمع صغیرم ز چه آتش شدی در صدد تیر نگاهش شدی؟!!
فکر نکردی به چه رویی پدر باغ گلش را بدهد این خبر؟؟!
......ساعتی بگذشت به مادر ولی هیچ نیامد خبری از علی
دست به دامان ولی اش گرفت تا خبر از داغ علی اش گرفت
خسته و بیمار کناری نشست شیشه ی احساس وجودش شکست
خیمه و قنداقه و گهواره ای خاطره ی تلخ گلو پاره ای
دست به قنداقه ی پر خون گرفت واژه به واژه تب مجنون گرفت
باغ گلم چشم ترم را ببین این نگه در به درم را ببین
از چه شکستی همه ی باورم! مرهم زخم دل بی یاورم
رحم بر این مادر تنها نبود کوزه ی دل......جای تو دریا نبود؟!
کودک من تلخ نگاهم مکن این همه پر ناله و آهم مکن
از چه نگاهت کم و محزون شده قلب تو هم غنچه ی من خون شده؟!!
کی به گلویت زده تیر جفا بامن دلخسته نکردی وفا؟!
کی به دلم شور شقایق نوشت کودک شش ماهه ی عاشق نوشت؟؟!!
شعله زدی بر دل زارم علی ! خنده مکن دار و ندارم علی !
چشم مپوشان و به رویم مخند راه به روی دل مادر مبند
بعد تو در باغ دلم عشق نیست بعد تو هم درد من زار کیست؟؟
بعد تو یک قطره ز آبم مپرس از دل پر درد خرابم مپرس!!
پیام رسان