سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی
1 2 >

91/10/7
12:3 ص

روی شیشه غزل قصه من در هم ریخت

روی زخم دل من اشک خدا مرهم ریخت

شاید از شاعری چشم خودم بود که عشق

واژه واژه همه خونرنگ در این معجم ریخت

اهل احساس نبودم همه ی منطق من

نقش لوح دل او بود که در خاتم ریخت

سفر ساده ی چشم تو به طعم ملکوت

ابتکاری است که از ذائقه ی آدم ریخت

شعر آمد نفسی تازه نکردیم و گذشت

بیت و مصراع غزل ،قافیه را مبهم ریخت


91/10/6


  

91/9/11
5:21 ع

کار دلم رسیده به جایی که سخت تر

این روضه ها برای دلم گریه میکنند

این قصه را چو خیل غم و درد بشنوند

بی ادعا برای دلم گریه میکنند

دیدندشرح حادثه را مردهای عشق

آنها چرا برای دلم گریه میکنند؟؟

وقت غروب خسته ی این زندگی تلخ

قوم خدا برای دلم گریه میکنند...

صدها هزار ملک هر شبانه روز

همپای ما برای دلم گریه میکنند

امشب نه... دیشب و دیروز هم گذشت

فردا کجا برای دلم گریه میکنند؟؟



  

91/8/18
11:15 ع


استاد میفرمودن خدا با هرکسی یه جور ارتباط برقرار میکنه مثلا به پیامبر که میرسه میفرماید:

یاایها الرسول... یاایها النبی...بسیار صمیمانه و خودمانی...

بعضیها رو هم اصلا خدا تحویل نمیگیره مثلا ما هرگز در قرآن نداریم یا ایها الذین نافقوا...یعنی ای کسانی که نفاق در پیش گرفته اید ...

فقط یه جا داریم درمورد کفار که اون هم از زبان فرشته های عذابه...خدا مستقیم وارد نشده....همیشه به واسطه بااونها حرف زده:

قل یا ایها الکافرون...پیامبر رو واسطه صحبت قرار داده....

در مورد عامه مردم ابتدا میگه یا بنی آدم...ما باید قدر بدونیم که خدا ما رو خطاب قرار داده

یه مقدار که انسان رشد میکنه میشه یا ایها الناس...

وبعد یا ایها الانسان... این زمانیه که انسان عاطفه سرش بشه...انسانیت بدونه چون انسان از انس میاد... این مرتبه ی بالاتریه...

یه کم که انسان بیشتر قدر شناسی میکنه و این مراحله ابتدایی رو میگذرونه وارد دانشگاه ایمان میشه...

خدا اینجا یا ایها الذین امنوا خطاب میکنه انسان رو و بدنبال اون واحد های درسی بسیاری رو انسان باید در رشته ی ایمان بگذرونه

که مهم ترین درس و واحد این رشته و دانشگاه ذکر خدا یاد خدا و ارتباط با خداست..دلدادگی نسبت به خداست...

اینجاست که نماز انسان یه نماز دیگه میشه دیگه از ترس خدا نیست از جنس:در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد/حالتی رفت که محراب به فریاد آمد میشه...

همچنین سایر عبادات..تا جایی که صبح تا شب انسان به یاد خدا و در ذکر خدا میگذرونه ... عالم محضر خداست رو خوب میفهمه..

اینجا به یک آرامش روانی میرسه...پس آرامش روانی یعنی یاد خدا ..ذکر خدا...توکل به خداو...

وقتی این درسها رو انسان به خوبی پاس کرد خدا یه جور دیگه باها ش حرف میزنه یه عنوان دیگه بهش میده مدرکش بالاتر میره...

خدا اینجا خطابش میکنه:یا ایتها النفس المطمئنه...چرا که "الا بذکر الله تطمئن القلوب".......

انسان با یاد و ذکر خدا بزرگ میشه منقلب میشه یه جور دیگه میشه...شایسته ی خطاب بالاتر خداوند میشه...

"یاایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیة مرضیة"....



استاد حجة الاسلام و المسلمین عبدالکریم عابدینی...

.

.

قافیه نوشت:باز هم شرمنده که نتونستم حق مطلب رو به خوبی ادا کنم و مطالب شیرین و ناب استاد رو بیان بکنم....


91/7/14
6:16 ع

تو دوره ای که توی خوابگاه و در جمع باصفای دانشجویان غیر ایرانی بودم... دوستی داشتم که هر از گاهی به من سر میزد و یکی دوشب پیشم میموند....

توی یکی از شبها...حدود نصف شب بود که با داد و فریادش از خواب بیدار شدم ...مدام فریاد میزد و ازم کمک میخواست...سریع پاشدم کلید برقو زدم و با تعجب پرسیدم چیه؟؟!!!!...

_فلانی یه چیزی رو صورتم بود...چند بار زدمش اما دوباره می اومد رو صورتم.....

خندیدم و گفتم: بابا چیزی نیست شاید خیالاتی شدی...

از حرفم ناراحت شد و اطراف رختخوابش شروع کرد به گشتن.... که یه دفعه با جیغ بنفشی به هوا پرید و دوید طرف من....گفتم چیه؟؟چته تو؟؟!!!!

یه کلام میگفت: فلانی عقربه!! به خدا عقربه!!!

_عقرب؟؟!!!!

با احتیاط رفتم جلو....عقرب بود!!! با یه ابهتی برای خودش داشت قدم میزد اطراف رختخواب این بنده ی خدا....

 به دوستم گفتم در رو باز کن و ساکت باش که اگه بچه های خارجی بفهمن دیگه من بیچاره شدمتبسم....

بعدم  یه حشره کش داشتم آوردم و تا ته خالی کردم رو سرعقرب بیچاره...اونم با تموم ابهتش شروع کرد تلو تلو خوردن و نیمه جون شد ....

اونوقت بود که با دمپایی مبارک دمار از روزگارش در آوردم و کشتمش....

بعد ازپایان عملیات برق و خاموش کردم و گفتم خب دیگه بگیر بخواب.....

با ترس گفت تورو خدا برق روشن بمونه من میترسم.... خندیدم و گفتم باشه ... حالا دیگه بخواب...

ولی نمی تونست بخوابه ...می ترسید.... هر بار که پا شدم دیدم زانو هاشو بغل گرفته و با ترس داره به مقر عقرب نگاه میکنه...

آخرشم ناراحت شد و گفت: خیلی بی معرفتی من مثلا مهمون توأم ها!... راحت میگیری می خوابی نمی گی من میترسم خوابم نمیبره...

پا شدم رفتم پیشش ... یه کم پیشش نشستم بعدبهش گفتم:فلانی به نظرت خدایی که سه بار عقرب تا روی صورتت اومد و بهش اجازه نیش زدن نداد نمیتونه از این پس تو رو در برابر خطرات دیگه حفظ کنه؟؟!!!

بهم عمیق نگاه کرد: چرا!..........................می تونه...می تونه....

بعدم پتو رو کشید رو سرش و به آرامی خوابید.....

.

.


قافیه نوشت:امروز از دریچه تنهایی داشتم خدا رو می دیدم.....وخودم رو در گذشته و حال و آینده در پناه او.... اما گرفته و دلتنگ ....

شاید به این خاطر که خیلی فاصله داشتم از اینکه:(ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون)


پیام رسان

+ اگه کسی دنبال خبر میگرده بهش بگین: عشق داره برمیگرده



+ صبح آمد و عاشقانه های بهار زمستان نگاهم را پر کرد از شیوه ی قشنگ شکوفه های تازه عشق و من روی جاده تنهایی دلم نقش وفاداری شاخه های غزل را آبیاری کردم سلام و هزار سپاس به مهربانی دلهایی که تا همیشه نبودنم مرا از اندیشه پاکشان رها نکردند....



+ عرض کردم بابا روی تخت دراز بکشین زمین سخته براتون همش پا میشین میشینین اذیت میشین گفتن من اینجوری راحت ترم تخت برای آدماییه که خیلی مریضن گفتم به خاطر من بابا... اینجوری راحت تر با هم حرف میزنیم منم گوشه تخت میشینم با هم حرف می زنیم گفتن مگه اینجا بهشته که رو تخت روبروی هم بنشینیم و حرف بزنیم بوسیدمشون و گفتم بابا شما بپذیرین اینجا رو براتون بهشت می کنم محبت کردن و گفتن : ان شاء الله اون دنیا!



+ *خاطرات پدر* با هم تلفنی صحبت کردیم معلوم بود به زور دارن صحبت می کنن که من نگران حالشون نباشم گفتم بابا فداتون بشم نبینم مریض باشین ها بابای من خوب باشن ان شاء الله گفتن خدا رحمت کنه مادرتون رو خندیدم و گفتم بابا وسط عواطف من یاد مامان افتادین گفتن:محبت شما به من رو مدیون تربیت مادرتون هستم. . . خوش به حال مادرم که انقدر مورد تحسین همسرشون بودن...



+ سلام به همه بزرگواران پارسی خدمت رسیدم تا صمیمانه از لطف همه خوبان که با ارسال پیام و همدردی، تسلای خاطر اینجانب در غم از دست دادن پدر عزیزم بودند کمال تشکر رو داشته باشم ... خدا به همه شما عزیزان عمر با برکت و با عزت بده ان شاء الله به شادی جبران کنم لطفتون رو...



+ با این همه شلوغی این خونه سوت و کوره/ راه تموم دنیا تا دیدن تو دوره :-( پدرم فردا در میان هیئت عزاداران حسینی مسیر همیشگی حرکت هیئت بامداحی هاشون رو تشییع میشن.... خدایا صبر زینبی عطا کن :-(

+ سلام عزاداری ها قبول....چندوقتی است پدرم پیرغلام امام حسین علیه السلام در بیمارستان بستری و حال نامساعدی دارند.... امیدوارم مثل همیشه مارو از دعای خیر فراموش نفرمایین

+ سلام امشب سالگرد مادرم هست.... درست ساعت دو برای همیشه خوب شدن... تلخ ترین شب عمر من :-(

+ وقتی ابرها بی تو از سفر بر میگردند چشمشان که به دلم می افتد بغضشان بارانی می شود... این باران محصول انتظار من است و دوباره ی نیامدنت...!!! . . امروز قزوین بارانی است!



+ سلام حلول ماه برکت و رحمت ماه عاشقی و الفت بر شاکران خوان نعمت مبارک باد



مشخصات مدیر وبلاگ
 
لوگوی وبلاگ
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
صفحه‌های دیگر
دسته بندی موضوعی
 
عشق ، خدا ، غزل ، انتظار ، مادر ، نگاه ، نماز ، نذر ، علی ، ایمان ، اشک ، تنهایی ، تقدیر ، رضا ، خاطره ، زینب(س) ، شوق ، سجده ، سخاوت ، صبر ، صبوری ، غم ، طراوت ، عابدینی ، سراب ، اشک ، چشم ، تشنه ، چشمه ، حرم ، بیستون ، تابش ، ادعا ، أم یجیب ، اسیر ، آب ، آواره ، ام یجیب ، بدرود ، بهانه ، عطش ، قوم ، قیام ، غروب ، قنوت ، مرد ، مست ، معامله ، ملکوت ، ناز ، موج ، هل اتی ، یعقوب ، رسول ، یعیر ، یهودی ، کافر ، کبوتر ، کجایی ، کرامت ، کربلا ، کلمات فقیر ، کمبود ، کودک ، هلهله ، همسایه ، هنگ ، هور ، هیهات ، هیهات من الذله ، واژه ، واعتصموا ، وضو ، وعده ، ولادت ، یا مولاتی ، یابنی ، یاس ، یاقوت ، یعتصم ، موزون ، موسم ، موسی جعفر ، میخکوب ، ناترازی ، نردبان ، نرگس ، نرید ، نسیم ، نصیحت ، نمک ، نی ، نیاز ، نیزه ، هبوط ، هدی ، ناز_قیمت ، نافه ی غم ، نامردی ، نان ، ناهی ، نبرد ، نجاة ، منتقم ، منکر ، مهتاب ، مهربانی ، معرفت ، معروف ، معشوق ، مفسر ، مفسرکربلا ، مقیم طور ، مستسقیان ، مستعار ، مسلمان ، مسیح ، مسیحی ، مشرق ، مشک ، مصحف ، مضمون ، مظلومه ، مردم ، مرکب ، مرهم ، مزار ، مژده ، مسافر ، قول ، غرور ، کارکرد بدن ، کاروان کربلا ، کفر ، کلاس اولی ، کلمات ، کنگره ، کوچه های بنی هاشم ، کوفه ، گبر ، گداختن ، گداخته ، گدازه ، گریه ، گل سرخ ، گلچین ، گلوپاره ، گنجشک ، گونه های فرشته ها ، گیتار ، لاک پشت ، لاله ، لایعقل ، لب تشنه ، لتسکنوا ، لقمان ، لنگ ، لهجه ، لیلا ، عطشناک ، عقرب ، عقیده ، عقیله بنی هاشم ، علامه طباطبایی ، عمه سادات ، عناصر ذکور ، عهد ، عهد شیرین ، عیدی ، مادیات ، مارأیت الا جمیلا ، ماه ، مبعث ، مبهوت ، متهم ، مجنون ، محبت ، محبوب ، محرم ، محک ، مدرسه ، مذاب ، مرثیه ، بهشت جهنم غذا ، بومی ، بی ریا ، بی نصیب ، بیابان ، بیت آقا ، بیخیال ، برگ گل ، بصیر بودن ، بغداد ، بقیع ، بلا ، بنفشه جاده ، بهار ، امام باقر ، امام جواد ، امام زمان ، امامزاده حسین ، امانت ، امضای بیست ، امید ، انباشته ها ، باغ قرآن ، بانو ، باور ، بخت جوان ، بدرقه ، اندیشه ، انسان ، انما یرید... ، اهالی انتظار ، ایاز ، ایجاز ، آواز ، آیه امید ، آیه ی قالوا...بلی ، آیینه ، ابهت ، احترام ، احلی ، آب وقرآن ، آبی آسمون ، آدمها ، آدینه ، آرامش روانی ، آرامشگر ، آرزوها ، آشوب ، اسیر دنیا ، آمر ، آه ، اذان ، اذن ، ارادت ، استاد ، استسقا ، استضعفوا ، اعتدال ، اعتماد ، اعجاز ، افسانه کهن ، التماس ، التهاب ، اللیل ، الماس ، الی اللقاء ، تب ، تپش ، تخلص ، تذکره ، تربیت ، تردید ، ترسا ، تریبون ، تسبیح ، تسبیحگو ، تسلیم ، بیسوادی ، بیقراری ، بیگانه ، پرده ، پرواز ، پروانه ، پشت و پناه ، پوسیده ، پیاله ی علیک ، پیر ، پیراهن ، پیغامبر ، پیغمبر ، تهذیب نفس ، توسل ، توکل ، تکبیرساز ، ثقلین ، جامعه ، جانشین ، جمعیت ، جمیعا ، جناح ، جنگ ، جنوب ، جهل مرکب ، جوانی ، جولان ، حسن(ع) ، حسین ، حسین(ع) ، حضرت علی ، حضور سبز ، حق ، حکومت ، حواریون ، حوصله ، حیلت ، حکمت ، چکه ،
لوگوی دوستان
 
دوستان
 

ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ