92/6/2
9:25 ع
ط مثل طاها
شیرین عسل من که این روزا باغ خیالم رو به واقعیت چشمهای شیرین و
اداهای عسلیش طراوت داد و چند ساعتی رو مهمون نگاه عمه ی مشتاقش بود
ازهمون اول ژست "شلمان "گرفت و تا پایان وقت دیدار،
آرام مثل فرشته های آسمونی نمک نمک خوابید
همه ی سهم من از این دیدار چند تا چند دقیقه بیشتر نبود
اما با همه ی اداهای کودکانه ش با من حرف زد و خودش رو بالاخره تو دلم جا کرد
انقدر که الان دلم پر میکشه برای همون معصومیت خواب آلودی که
حس اجابت خدا رو تو خونه ی من مثل چراغ روشن عشق منور کرد
و منو هوایی قند چهره ی شیرینش
خلاصه پر از نمک... پر از ادا ...پر از قیافه ... پر از ناز...
پراز شیرینی ...پر از شادی... یه فرشته کوچولو تو خونه ی ما مهمون بود...
گاهی لبهاش رو آروم جمع میکرد و قیافه ی مظلوم میگرفت که دل آدم کباب میشد...
گاهی اخم میکرد در حد تیم ملی.... گاهی با خودش میخندید البته کم(بچه مون یه کم جدیه )
حالا باغ آرزوهای پدر و مادرش با حضور این غنچه ی خوشکل جلوه ی دیگه ای داره ...
غنچه گلی که همه ی ذوق عمه برای دیدار دوباره ست
طاهای عزیز من برات یه عمر با برکت زیر سایه ی پدر و مادر
و به شیرینی شهد امید آرزو دارم...
عمه نوشت: طاها جان همه ی پیامهای بازرگانی باید بیان پیش عمه ت کفش جفت کنن ...
تبلیغ در حد المپیک بودهاJ ...
ولی گفته باشم بزرگ شدی از این خبرا نیست ها! ...
پاشنه ی در خونه م رو هم از جا بکنی ....شاید...آیا...ممکنه... دلم برات بسوزه و...
پیام رسان