89/4/16
4:41 ع
دارم دلی ز داغ ،به مجمر گداخته جانی ز پا فتاده و تاسر گداخته
چون شمع زآتش دل پر شعله سوخته چون اشک از دو چشم پر اختر گداخته
از دیده ام گدازه دل شعله می کشد این گوهر از شراره دیگر گداخته
فریاد جان به دجله ی بغداد می رسد بس در عزای موسی جعفر گداخته
شهادت جانگداز باب الحواِِئج حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) تسلیت باد
89/4/14
4:7 ع
برگرد ناخدا ،دل طوفانی ام رهاست اینجا تمام زندگی ام آیه ی بلاست
یک عمر در حضور تو دریا نشین شدیم اینک دلم میان بیابان ابتلاست
شهر قشنگ خاطره ام ،شهردار عشق! هر قریه اش خرابه و آوار درد هاست
امواج در تلاطم چشمم تو را سرود برگرد ناخدا! دل طوفانی ام رهاست
89/4/14
3:44 ع
الهی دریای مواج نگاهم تشنه ی دیدار است و ذهن تب دارم بیمار لحظه های هجران یار....
تپش واژه های قلبم پر شده است از التهاب خواستن ......
آرزو هایم حرف به حرف در مقابل دیدگانم جولان می دهند ... اینک مرا از طراوت شوق لبریز و در مسیر سخاوت عشق بارانی کن...آمین
89/4/14
3:29 ع
89/4/6
3:32 ع
یک (روز) خانواده ی لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند. از آنجا که لاک پشت ها به صورت طبیعی در همه ی موارد یواش عمل می کنند، هفت سال طول کشید تا برای سفرشون آماده بشن!
در نهایت خانواده ی لاک پشت خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب ترک کردند. در سال دوم سفرشان (بالاخره) پیداش کردند. برای مدتی حدود شش ماه محوطه رو تمیز کردند، و سبد پیکنیک رو باز کردند، و مقدمات رو آماده کردند. بعد فهمیدند که نمک نیاوردند.....پیکنیک بدون نمک یک فاجعه خواهد بود، و همه آنها با این مورد موافق بودند. بعد از یک بحث طولانی، جوانترین لاک پشت برای آوردن نمک از خانه انتخاب شد...... لاک پشت کوچولو ناله کرد، جیغ کشید و توی لاکش کلی بالا و پایین پرید، گر چه او سریعترین لاک پشت بین لاک پشت های کند بود!
او قبول کرد که به یک شرط بره؛ اینکه هیچ کس تا وقتی اون برنگشته چیزی نخوره. خانواده قبول کردن و لاک پشت کوچولو به راه افتاد.
سه سال گذشت... و لاک پشت کوچولو برنگشت. پنج سال ... شش سال ... سپس در سال هفتم غیبت او، پیرترین لاک پشت دیگه نمی تونست به گرسنگی ادامه بده . او اعلام کرد که قصد داره غذا بخوره و شروع به باز کردن یک ساندویچ کرد.
در این هنگام لاک پشت کوچولو ناگهان فریاد کنان از پشت یک درخت بیرون پرید،« دیدید می دونستم که منتظر نمی مونید. منم حالا نمی رم نمک بیارم»!!!!!!!!!!!! !!!!!
نتیجه اخلاقی:
بعضی از ما، زندگیمون صرف انتظار کشیدن برای این می شه که دیگران به تعهداتی که از آنها انتظار داریم عمل کنند. آنقدر نگران کارهایی که دیگران انجام می دهند هستیم که خودمون (عملا) هیچ کاری انجام نمی دهیم.
89/4/6
9:34 ص
(خوش تر آن باشد که سر دلبران گفته آید در حدیث دیگران)
نرسیبان (متفکرمسیحی):
اگر این خطیب بزرگ (حضرت علی علیه السلام) در عصر ما هم اکنون برمنبر کوفه پا می نهاد می دیدید که مسجد کوفه با آن پهناوری اش از اروپا موج می زد می آمدند تا از دریای لبریز دانش او، روحشان را سیراب سازند...
محمدرضا کلیمی،جهش ها ص 44
پیام رسان